من و تنهایی هام - هذیان های پراکنده

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بازم یه شعر دیگه از خودم با کمی درددل

    نظر

سلام

میدونی وقتی داشتم کمربندها را .... نگاه میکردم رفتم تو فکر که واقعاْ چرا؟ چرا مثلاْ

من چون با همه می خندم و دوس ندارم که کسی ناراحت باشه باید اینطوری باهام

رفتار بشه و همه ..... . و اینگونه بود که تصمیم گرفتم کودک درون را فراموش کنم امٌا

مگر میشود بدون خود بود؟ بدون انسانیت؟

امروز یه شعر دیگه آوردم. امیدوارم بازم انتقاد کنین. ممنون

بدون نام (پیشنهاد کنین)

امشب در خیابان

مردی را دیدم

که زیر باران عشق گدایی میکرد

چتر به دستان گلیمش را دزدیدند

۲۴/آذر/۸۳

۱/۱۷

بدون نام

شادیهای لحظه ای

خنده های گذرا

و آنچه که می ماند

قطره های اشکی است

که بر روی سرد دلهامان می نشیند

۹/مهر/۸۳

۱۹/۵۳

بدون نام

من و تو ما خواهیم شد

اگر برای لحظه ای

یکدیگر را کناری رها کنیم

۱۹/مهر/۸۳

 

همین دیگه. تموم نشد ولی!