میدونی چه همه زشته که .... .
سلام
انقده واسم سخته گفتن اینا که اصلاً حال و احوال
احوالپرسی رو ندارم.
میدونی چه همه زشته که کلی ریا کنی و ظاهر و این حرفا
تا پیش بقیه آبرو و چه میدونم هر کوفت و زهرمار دیگه ای رو
درست کنی اما خودت ندونی که چون فقط آب طلا داری همه
میفهمن دیر یا زود که تو بدلی هستی و هیچ ارزشی نداری.
آره بگو بی خیال بقیه و گور بابای همه شون اما خب مگه
واسه کی داری ریا میکنی؟
دیدی که همه کارت واسه بقیه اس و حالا همون بقیه
فهمیدن که تو یه زباله هستی که خودتو رنگ زدی تا
هیشکی نفهمه این بوی گند تعفن از توئه. اما فایده ای نداره
باورکن.
اصلاً باز هم به خودم میگم که هیچ ربطی به من نداره بذار
همه برن توی اون ته ته مرداب و کثافت رفتارهای متعفن و
تنفّرانگیزشون اما کاش که شماها دور و بر خود من نبودین تا
میتونستم بی خیالتر زندگی کنم.
لعنت به من و این زندگی من که زودباورم و ساده و همیشه
عاشق. لعنت به من و عاشقی. لعنت به این عشق که هنوز
یه معشوق لایق واسش پیدا نکردم. لعنت به من! بازم بی
خیال که « گوش شنوا کو؟ »
ساده نباش، ساده نباش وقتی همه رنگ میبازن
یاد بگیر از اون آدما که مارش جنگ رو میسازن
باید که تو یاد بگیری مثه همه آدما شی
خوب بتونی دروغ بگی، عشقو تو نطفه بکشی
این آدما که میبینی ترانه زخمی میکنن
بی قانونی قانونشون دروغ میگن به تو، به من